دیگر ایمان هم کم ایمان شده..گفتم تلاش کردی تحصیل کردی..احسن..خدمت هم که رفتی احسن..تو خدمت تمام دوره ها را رفتی احسن..سالم هم که هستی احسن..سن و سالت هم که موقع شکوفا شدنشه..احسن..گفتم یه فنی یاد بگیر خوبه مثلا کابینت..گفت کدوم پول..گفتم شروع کن گفت من که مدیریت صنعتی خودندم!گفتم حالا اشکال نداره کارگاهی استخدامی..گفت همشون با از قبل تعیین شدن یا سهمیه دارند یا هم اشنای کله گنده!گفتم نا امید نباش..گفت نیستم اما دیگه شده بود..گفت حتی کار ازاد هم شده اشنا و پارتی..گفتم باز نامید نباش من هیشکی سفارشمو نکرد..گفت همینم نیست..حالا این ایمان بود خودش امید و یاسین و بهزاد و سلمان و حبیب و فرهاد و..خدایا گفتم من کاری از دستم برنمیاد فقط دعا..گفتم امیدت به خالق باشه گفت بنده ها راهها رو میبندن..بازم راست میگفت..منم گفتم خدایا خودت از در رحمت و فضل خودت انگونه و ان سان که شایسته است هدایت فرما تویی مالک اسمانها و زمین و هر چه در انهاست..